لحظه هایی که نیست

اهنگ نفس رو دارم گوش میدم.از مهدی یراحی

و همینجور اشکه که داره از چشمام پایین میاد.

گریه به خاطر  تموم چیزهای از دست رفته

چیزهایی که تموم شدن  و تنها اثرشون تو زمان حال حسرته

گریه به خاطر اون روزی که با وجوج رفته بودیم بالا شهر تهران و از دیدن اون همه خونه و ساختمون شیک ذوق میکردیم

می خواستم تا اخر عمرم پز بدم که من رفتم کتابخونه ی ملی ایران.نمایشگاه کتاب.من باغ کتاب رو قبل از اینکه باغ کتاب بشه و اینفلوینسرای اینستاگرام ما رو باهاش زخمی کنند دیدم.

گریم میگیره به خاطر اون روز توی مترو تهران که بهم گفت بیا دشت لاله و من از ذوقم توی اون جمعیت مثل دیوونه ها میخندیدم.

گریه به خاطر اون شب توی سمنان.گریه واسه اون مسافرت هایی که سال های 90-91-95با عمه ها رفتیم.مخصوصا همین اخری که دوسال پیش بود.

گریم میگیره به خاطر اقاجون و مامانجونم که نیستن.گریم میگیره واسه اینکه خیلی وقته جمع نشدیم دور هم اش بخوریم.گریم میگیره به خاطر اینکه دیگه از درخت توت حیاط اقاجون بالا نمیریم.همه تو یه بشقاب اش نمیخوریم.با ماشین اقاجونم نمیریم مشهد و شمال.

گریم میگیره از روزای مزخرف الان.که هیچکس نیست.که واسه اینکه چیزی ازش نفهمم سعی میکنم بخوابم.

تا یادم نیفته چه روزهای خوبی تموم شدن و محاله برگردن و تکرار بشن

که حواسم نباشه روزهایی که قراره بهترین و خاطره ه انگیز ترین روزهای عمرم باشن چجوری الکی الکی دارن تموم میشن

  • پری سای

از ملت عشق و این روزها

 

چنتا چیزی هست که توی این چند وقت جمع شده رو هم و من نه حوصله داشتم با کسی در موردشون حرف بزنم و نه اینکه بیام اینجا پست کنم.

 

1-چند روزی میش که دارم ملت عشق رو میخونم.

برعکس یه سری از کتاب هایی که خیلی  ازشوون تعریف میشه و بعد وقتی خوندمشون تنها چیزی که گفتم این بوده که حیف پول و زمانی که برای این گذاشتم اما ملت عشق اینطور نیست.

ملت عشق لیاقت همه ی تعریف هایی که ازش شده رو داره.و حتی بیشتر.

(داستناش رو تعریف نمیکنم.هشتگش رو توی اینستاگرام میتونین ببینید)

این کتاب دیدم رو عوض کرد.در مورد بهشت و جهنمی که از بچگی تا حالا ما رو ازش ترسوندن یا بهمون وعده دادن.

بهشت میتونه احساس حوب بعد از یه کار باشه

و جهنم احساس بد و عذاب وجدانی که بعد از انجام یه کار بد به سراغت میاد.

دیدم در مورد عشق  و دوست داشتن انسان ها و خدا و دین و ..... عوض شد

2-دوسال پیش بود که از نمره ی بد امتحان ریاضیم گریه میکردم و خودمو سرزنش میکردم.

اون روز معاون پرورشیمون بهم گفت پری ناراحت نباش.چندسال دیگه این نمره ی بدت اصلا برات مهم نیست.

و من گفتم چجوری میشه مهم نباشه؟من امسال باید انتخاب رشته کنم

این نمره معدلمو میکشه پایین

و صادقانه الان میگم که اون نمره ی بد اون ناراحتی ها اون گریه ها و.... هیچ تاثیری روی زندگیم نداشت

خیلی راحت همون رشته ای که میخاستم رو انتخاب کردم و الان اون نمره ی بد دوسال پیش اصلا برام مهم نیست.

اما باز میترسم.بازم نگرانم.از تاثیری که کارها فکر ها حرف ها و... الانم روی زندگی ایندم ممکنه بذاره...

 

 

 

  • پری سای

دختری که روی ابرها قدم میزند...!

برای فراموش نکردن روزهای نوجوانی ام هر چرت و پرتی ممکن است اینجا بنویسم!

Designed By Erfan Powered by Bayan