مثلن

مثلا من یه دختر بی خیال بودم که تا از مدرسه میومدم تا دم غروب میخابیدم.بعد سریال میدیدم و فکر میکردم خیلی خوب میشه اگه بعد عقدم موهامو مث این بازیگره زرد اسهالی کنم.مثلا تیکه تیکه وسیله واسه جهازم میخریدم.مثلا شبا همینطور که داشتم ناخنامو سوهان میکشیدم با دوست پسرم واسه بعد عروسیمون نقشه میکشیدیم.مثلا واسه تولد هجده سالگیم زن عموم یه انگشتر می اورد دستم میکرد و میگفت:اینم یه انگشتر نشونی که پریسا بشه عروس ما.و من همینجور که قند تو دلم اب میشد زیرزیرکی از لای چادرم واسه پسر عموم میخندیدم.

 

 

ولی واقعا من الان توی این کتابخونه ی ساکت کنار دختری که ملچ مولوچ داشت چیز میخورد و الانم سکسکش گرفته چیکار میکنم؟چرا باید پیام ایه حفظ کنم و هم زمان به این فکر کنم که کی زیست بخونم؟

چرا ساعت7صبح که از خونه اومدم بیرون 7/30برگشتم خونه اونم با چشایی که به زور باز میشه؟

چرا؟

چون میخام دانشگاه قبول شم.رشته ای که دوس دارم.

چون...چون...چون....

 

  • پری سای

دختری که روی ابرها قدم میزند...!

برای فراموش نکردن روزهای نوجوانی ام هر چرت و پرتی ممکن است اینجا بنویسم!

Designed By Erfan Powered by Bayan