از ملت عشق و این روزها

 

چنتا چیزی هست که توی این چند وقت جمع شده رو هم و من نه حوصله داشتم با کسی در موردشون حرف بزنم و نه اینکه بیام اینجا پست کنم.

 

1-چند روزی میش که دارم ملت عشق رو میخونم.

برعکس یه سری از کتاب هایی که خیلی  ازشوون تعریف میشه و بعد وقتی خوندمشون تنها چیزی که گفتم این بوده که حیف پول و زمانی که برای این گذاشتم اما ملت عشق اینطور نیست.

ملت عشق لیاقت همه ی تعریف هایی که ازش شده رو داره.و حتی بیشتر.

(داستناش رو تعریف نمیکنم.هشتگش رو توی اینستاگرام میتونین ببینید)

این کتاب دیدم رو عوض کرد.در مورد بهشت و جهنمی که از بچگی تا حالا ما رو ازش ترسوندن یا بهمون وعده دادن.

بهشت میتونه احساس حوب بعد از یه کار باشه

و جهنم احساس بد و عذاب وجدانی که بعد از انجام یه کار بد به سراغت میاد.

دیدم در مورد عشق  و دوست داشتن انسان ها و خدا و دین و ..... عوض شد

2-دوسال پیش بود که از نمره ی بد امتحان ریاضیم گریه میکردم و خودمو سرزنش میکردم.

اون روز معاون پرورشیمون بهم گفت پری ناراحت نباش.چندسال دیگه این نمره ی بدت اصلا برات مهم نیست.

و من گفتم چجوری میشه مهم نباشه؟من امسال باید انتخاب رشته کنم

این نمره معدلمو میکشه پایین

و صادقانه الان میگم که اون نمره ی بد اون ناراحتی ها اون گریه ها و.... هیچ تاثیری روی زندگیم نداشت

خیلی راحت همون رشته ای که میخاستم رو انتخاب کردم و الان اون نمره ی بد دوسال پیش اصلا برام مهم نیست.

اما باز میترسم.بازم نگرانم.از تاثیری که کارها فکر ها حرف ها و... الانم روی زندگی ایندم ممکنه بذاره...

 

 

 

  • پری سای
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

دختری که روی ابرها قدم میزند...!

برای فراموش نکردن روزهای نوجوانی ام هر چرت و پرتی ممکن است اینجا بنویسم!

Designed By Erfan Powered by Bayan